دست از سرم بردار

دست از سرم بردار زیبای لعنتی ...

باز هم از سر دلتنگی ...

وقتی دلم با نجوای عاشقانه با امام رئوف آنقدر آروم می گیره که حالا وقتی ازش دور میشم انگار قسمتی و یا بهتر بگم همه قلب من جا مونده پیش حضرت. دلم نمی خواست برگردم. آخه عاقلانه است که با دست خودت هبوط کنی از قطعه ای از بهشت به جهنم روزمرگی ها و گناه ها و عصیان ها و شبهات و سرگرمی ها؟ چرا باید از جهان زیبای قرار و مدارهای دلدادگی و نوکری و اطاعت و ملازمت کوچ کنیم به دنیای حقیر غرور و دروغ و دل زدگی و طغیان ؟! دوباره همون روزهای تکراری ، همون حال های خوب دنیایی
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:25 توسط شهره |