دست از سرم بردار

دست از سرم بردار زیبای لعنتی ...

شبیه توفان ، نیستی!

گاهی پشت سرت را نگاه کن گاهی بنگر درآیینه عمر دلی شکسته ای آیا که دل شکسته ای امروز، چنین زار و مدهوش سفر کن در نبض زمان برگرد و نیک نظر کن بار غم افزوده ای بر گرده ناتوان آن ضعیف جور کش؟ که تاوان می دهی و سنگینی روزگار پرغصه را بر سینه خویش حمل می کنی ؟ نفست تنگ می شود؟ آسمان چشمانت ابری است ؟ اگر گریستن نتوانم سکوت را آموخته ام. شبیه توفان نیستی ، موجی آرام در ساحل امن باش، تنها و تنها و تنها احسان ، ۲۷ تیرماه ، مشهد مقدس
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:25 توسط شهره |