دست از سرم بردار

دست از سرم بردار زیبای لعنتی ...

این نیزبگذرد

*این نیزبگذرد* درزمان های قدیم حاکم ستمگری بودکه به زیردستانش ظلم می کردروزی رهگذری ازدیارحاکم عبورمی کردکه بامنظره عجیبی روبه رومیگردد! حاکم ابزارشخم(خویش) رابه گردن غلام خودانداخته بودوغلام بامشقّت آن رامی کشید. مردرهگذربه غلام می گویدمی خواهم توراازاربابت خریداری کنم وآزادت نمایم تاازاین تیره روزی نجات یابی غلام درجواب می گوید:ای رهگذرازتوممنونم من صبرمی کنم این روزهای سخت هم میگذرد. رهگذرکه دیدغلام اشتیاقی به آزادی نداردراه خودش راادامه می دهدومی رود.
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:26 توسط شهره |